و مادر جک گفت: «وا! جک! تو که انقدر خنگ نبودی!! گاو مادر مرده را به ۵ لوبیا فروختی؟؟»
و با عشوه همیشگی خود، لوبیاها را به بیرون پرت کرد..
شب هنگام جک به یاهو مسنجر پناه می آورد..
و آبجی فاطی که با آی دی آق تیمور آن لاین شده بود از جک دلجویی می کند که: «تو را چه شده که چونین دپرسی!؟»
و جک که آق تیمور را از رفقای صمیمی و فاب ریک خود می دانست، سفره دل پیش او باز می کند و قصه را به آنجا می رساند که: «مادرم گفت: وا! جک! .. »
و به ناگاه دیس کانکت می شود..
آق تیمور که تازه از راه رسیده است با کفشهایی کتانی از روی فرشهای تازه شسته شده به سمت اتاق می آید و در می آید که: «بنگر!! از نزدیکای سرای جک اینا چهار لوبیا یافته ام!!»
آبجی می گوید: «ولی پنج تای بایستی لوبیاها را!!»
تیمور می گوید: «یکی را در میان راه خوردم.. تو از کجا دانستندی؟؟»
و آبجی فاطی سرگذشت چت خود را به آق تیمور بازگو می کند!!
آق تیمور سرش گیج می رود.. و آبجی در می یابد که تاثیر لوبیای نشسته است!!
و تیمور سرش بیشتر گیج می رود و قریب به دو روز و سه شب در بستر بیماری می افتد..
پس از بهبودی احوال، تیمور قصد می کند که لوبیاها را برای جک ببرد که آبجی فریاد بر می آورد که: «لوبیاها تاریخ گذشته اند!!» و تیمور با نگاهی بر زیر لوبیاها به علت بیماری خود واقف می گردد.
با این حال تیمور محض دلجویی هم که شده به سمت خانه جک اینا می رود..
ولی افسوس که آنها دیگر آنجا نیستند و به گفته همسایه ها در می یابد که یک دو خوابه اکازیون یافته اند و بی درنگ اسباب کشانده اند.. تیمور پس از سعی عبث برای پیدا کردن آدرس جک اینا به خانه بر می گردد!!
و نهایتن پس از اندکی رای زنی آبجی فاطی و آق تیمور آخرین کلامی که از جک شنیده شده بودند را در بلاگ اسکای ریجیستر می کنند!!
* نگاشته شده به ساعت ۳ بامداد چند روز پیش - بدون ویرایش !!
Agh Teymoor