۱
بزرگ ترین خانواده ای که میشناسم، خودمونیم. کارمون افتادنه، یعنی اینجوری یادمون دادن، یعنی بودنمون بستگی به همین افتادنه داره، یعنی اگه نیافتیم، خب، نیستیم!
۲
من هنوز نیافتادم. کسی هم نمی دونه کِی قراره بیافتم. یعنی نباید هم که بدونه.
۳
امروز.. یعنی دیشب، یکی افتادنمو تو خواب دیده. یه دختر ۱۸.. ۱۹ ساله که موقع خواب هم جوراب پاش میکنه.
میگه ظهر بود، ولی اینکه ظهر چه روزی بود رو نمی دونه!
۴
دو روزه نشسته رو تخت فکر میکنه: می خواد یه کاری کنه که من نتونم بیافتم.
دوستش میگه جلوی افتادنه منو نمی شه گرفت.
با دوستش موافقم.
۵
از دست دادن دوست خیلی سخته..
اوهوم، فردا ظهر دوست تو خواهد مرد و تو خواهی گریست و من را لعنت خواهی کرد: «اگر آن اتفاق لعنتی نیافتاده بود.» و هزار چیز دیگر..
فکر کنم مخاطب خاص داشت؟ به هر حال اینو رو تو باشگاه دم خونمون خوندم که افتادگی آموز اگر طالب فیضی
مهمه واقعا؟
افتادن از چه نوعی؟ یاد عروسک شنی ها افتادم
خوبه ولی از کجا بیفتی و چطور بیفتی. جاییت هم قراره بشکنه و از این حرفا.
افتادن؟ یعنی چی؟ نمی فهمم. ببینم منظور خاصی داری؟ خیلی سختخ فهمیدنش. یه جور شاهکاره اصلا!
امضا ساغر
راستی اینجا چرا اسم آدمایی که کامنت میذارن دیده نمیشه؟
نوشتنت با قبل خیلی فرق کرده !
من افتادم اما.بدجور
آره نوشتنت با قبل فرق کرده اصلا یه جور پختگی تو نوشته هات هس
امضا ساغر
راستی اینجا چرا اسم آدمایی که کامنت میذارن دیده نمیشه؟