من همیشه با «
کسی که کارهای امروزش را به فردا می اندازد» دعوا داشتم. مخصوصن جدیدنها که حتا اتفاقات را هم می تواند به فردا بیاندازد و فردا هم به فردا.
«کسی که کارهای امروزش را به فردا می اندازد» اسمش ژرژ است و مثل همیشه پشت میز کنار ستون نشسته و صبحانه می خورد که مردی خوش لباس و قیافه - خیلی شبیه به خود ژرژ - وارد می شود. از ژرژ اجازه می گیرد که سر میزش بنشیند و ژرژ مخالفتی نمی کند.
صدایشان تا اینجا که نمی آید، سریع قهوه شان را حاضر میکنم و برایشان می برم. از صحبتهایشان میفهمم که مرد، ژرژ را قانع کرده است که برای یک بار و همین یک بار کاری در زمان خودش واقع شود. نمی فهمم چه طور توانسته ژرژ را قانع کند: کسی که مرغش همیشه یک پا داشت. مرد قهوه اش را نخورده خارج می شود.
ژرژ را نگاه می کنم: روی میز افتاده است.
فاچ یو بابا....
شاد شدم ....خدایش..! ۸{
احتمالا خودت ژرژ نیستی؟
اینجا چه قدر عوض شده.....تک نویسی می کنی؟؟؟
هر چی....هنوز از مطالبتون خوشم میاد....
یّ «Nة «یVی إآ کVآ«آةی إV «یگVNی ّآ
تقسیر من نبود بعد که فرستاد اینجوری شد. حرف بدردخور !:) گفتیم یه مدت نیستی و با کرامات بر میگردی . مسگم به منم یاد بده چون وقتی رو دور خرابکاری می افتم تنها درمانش اینه که تو اون مدت دست به هیچ کاری نزنم ولی مگه میتونم:(
این متنت خیلی جور نویی توپ بود
معلم ما همیشه می گه (( کار هر روز همان روز ))البته از این بگذریم که من همیشه می گم (( کار هر روز هفته بعد همان روز ))
دب لاگ جالبی داری
واااااااااای چه متن عمیقیه پسر. حالا چی میشه؟
امضا ساغر
ژرژ همون اتفاقس که یه بار افتاده بود؟
امضا ساغر
دِهه ! این دیگه چه جور بازیه !
خوبه حالا دعوا داشتی و اینی!!
Now I need a place to hide away
Oh I believe in yesterday
قوه ی تخیل بالا.....حتما خوب هم نقد می کنید!