-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1383 02:23
I made an airplane out of stone I always did like staying home
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مردادماه سال 1383 23:32
اومده میگه صداشو کم کن..اما نمیدونه این جوری فاز میده...اما حوصله گیرشو ندارم.. صداشو قطع میکنم...پنجره بازه...هدفن من گم شده... از بیرون یه زنه میگه:برای دیدنه تو ثانیه هارو می شمارم.... ااااه ه ه .هنوز هم آدمای احمق زیادی پیدا میشن.... تنها شاهد من marilyn manson که داره میگه.. Doll-dagga buzz-buzz ziggety-zag...
-
گوسفند......
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1383 14:22
گوسفندها رو بردند چرا گریه کردند......... چون بهشون گفتند گوسفند.... KAFTAR ZOGHY
-
بزی ها بخوننند!!!!
سهشنبه 20 مردادماه سال 1383 13:04
بزها رو به چرا بردند...همه گریه کردند. گفتند ما بستنی می خواهیم..... باور کنید!!!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مردادماه سال 1383 02:28
من متفاوتم............! من با تمامی چیزهایی که شباهتی به من ندارند فرق دارم............! مهشاد
-
آّه!!!!
جمعه 9 مردادماه سال 1383 11:34
هیچ چیز رو نمی تونم ببینم!!!!!! نمی دونم اشکال از چشمامه یا از محیط!!!!!! kaftar zoghy
-
همه یک نبی هستیم!
جمعه 9 مردادماه سال 1383 11:30
- می گفت همه ی موجودات برای ابلاغ پیامی خلق شدند. پس همه یک نبی هستند.... گاهی حتی یک پشه هم می تونه یک نبی باشه. فقط چون عادت نداریم به صدای غیر خودمون گوش کنیم هرگز نمی فهمیم که چی می خواهد ابلاغ کنه......... kaftar zoghy
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1383 20:28
بعضی وقتا دوست داریم یه آدم برفی درست کنیم!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 مردادماه سال 1383 13:07
می گفت : از آدمهای کر متنفرم...چون نمی خواهند جواب بدهند.....!!!! kaftar zoghy
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 تیرماه سال 1383 21:59
ازتو متنفرم.....از چشمانت بیش..! همیشه انعکاسی از خودم را نشانم داده.... ازت متنفرم عزیزم....چون ژرفای چشمانت درونم را نشانم داده.... تنها در خواب همچو بتی می پرستمت....زیرا تنها آن هنگام است که چشمانت از گناه دورند... از گناه....از من... ازتو متنفرم.....از چشمانت بیش..! همیشه انعکاسی از گناه را نشانم داده.... مهشاد
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 تیرماه سال 1383 20:30
- مثله ساعت؟ - نه! ارزش قطعات ساعت با هم یکی نیست.. - پس مثله پازل؟ - نه! اگه یه تیکه پازل گم بشه کار ناقص میشه! - پس چی؟ - مثله لگو.. کنار هم بودنشون فقط با حضور یه بچه معنی پیدا میکنه.. در عین حال با گم شدنه یکیشون چیزی از هم نمی پاشه!! T
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 تیرماه سال 1383 18:36
بیدار شدم . شب بود. خوابیدم. روز بود. کار کردم.شب بود زاییدم شب بود زاییده شدم شب بود غذا خوردم شب بود بو سیدم شب بود بوسیده شدم شب بود ریدم شب بود بالا آوردم شب بود .....................................مردم............شب.........بود ezat_dastpache
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1383 22:38
و خرس گنده آدمهایی که حتا با عاجدار کفشهایشان هم روزی زمین می خورند.. لذت انتقام را چشیده ای آیا هرگز؟؟ امضا: پونز! T
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1383 02:03
اینک، ما ایم.. ما ۱۰ تن هستیم.. ده زخم خورده پلنگ.. ده نخواسته پوزش.. ده روی زمین افتاده پونز!! آری.. ما ده پونز هستیم.. امضا: ۱۵! T
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 تیرماه سال 1383 20:41
همیشه از اینکه روی زمین بیفتم لذت میبرم !! امضا: پونز! T
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 تیرماه سال 1383 18:46
دوستی دستی ست بلند شده از نگاه و کلام که خود را می سازد و بدی در آن معنی نمی دهد.. هر چه بلندتر، پرخاطره تر و مفیدتر !! ezat_dastpache
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1383 13:37
دیروز.. امروز.. فردا.. بود !! T
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 تیرماه سال 1383 19:36
مشکل ترین کار برای تو این است که بخواهی با عمل تلافی چیزی را بکنی که من آن را رایگان به تو داده ام !! T - L.V
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 تیرماه سال 1383 14:48
و هنگامی که عصبهای چشایی عوض زبون توی دیواره معدت باشن !! T
-
باید بگم که ابدیت رسیدن به کمال است.....
شنبه 13 تیرماه سال 1383 14:42
تا دیروز شاد بود...منم شاد بودم.......باز مثل همیشه وقتی غذا براشون می انداختمٍ سریع می رفت و از بین بقیه، غذا رو می گرفت . یاد گرفته بود که چه طور باید تو جنگل زندگی کنه. فوق العاده بود و دوست داشتنی........ فکر می کردم بتونه تو جنگل دووم بیاره!! اشتباه کردم..... امروز ساعت 9:55 دقیقه صبح خواستم باز بهشون غذا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 تیرماه سال 1383 18:24
و کسی که کارهای امروزش را به فردا می اندازد.. شاید مهارت این را هم پیدا کند که مرگ امروزش را به فردا اندازد.. امضا: کسی که کارهای امروزش را به فردا می اندازد! T
-
......
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1383 18:22
چشمانم باز است......خواب نیستم..... نوری نمی بینم..... اینجا ظلمت است.... kaftar zoghy
-
گاو....کفتر...بز!؟!؟
سهشنبه 9 تیرماه سال 1383 16:10
همه ی موجودات به سه قسمت تقسیم می شند..... گاو، کفتر، بز.....!!! چرت و پرت نگو..... قبول نداری؟!! نه!!!!!! اندکی بعد.... _ می بینی!؟! ماهیت عین گاو می خوره....!!! _گفتم که........موجودات به سه قسمت تقسیم می شوند... گاو، کفتر، بز.....!!! KAFTAR ZOGHY
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 تیرماه سال 1383 02:02
هر جور که دوست داری باهام حرف بزن...دیگه کلماتت نمیتونن آسیبی به روحم برسونن...! ساعتها میتونی ناخنهاتو با تخته سوهان بکشی...این کارتم روحمو دیگه مور مور نمیکنه.! تا آخر عمرت میتونی از کثافت کاریهات حرف بزنی..اینم دیگه روحمو گوشه ی بدنم جمع نمیکنه.! نووووچ...روحم قوی نشده...عادت هم نکرده...با این مسئله هم کنار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 خردادماه سال 1383 23:17
مدتیست.. دیگر آشغال های زیادی ندارم !! T
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 خردادماه سال 1383 17:01
T
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 خردادماه سال 1383 12:51
امروز ملاقات دارید.. تنهایی شما به دیدارتان باز آمده است. T - Ch.B
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 خردادماه سال 1383 13:33
آینده خاطره ایست از یاد رفته که به یاد آمدنیست و گذشته خاطره ایست به یاد مانده که از یاد رفتنیست و حالا.. T - I.M
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 خردادماه سال 1383 00:53
امروز برایت، زنجیر خریدم.. از بازار آهنگرها.. عاشقانه دوستم خواهی داشت !! T
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1383 22:41
- فکر میکنی اگه ننویسیم خودشون میفهمن؟ - مگه قراره ننویسیم؟؟ - یه پیشنهاده! F - T